تحلیل: کانون مطالعات دینی ؛ فلسفی ؛ اخلاقی ؛ حقوقی ؛ سیا سی و ساینسی
Dear viewers !!!
Please use FIREFOX Browser for a better prospect

صلح و جنگ ؟ 3

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی

صلح و جنگ ؟ 3



نویسنده : عبدالبصیر صهیب صدیقی
 11August 2010

هبوط :

وقتی هبوط میگویم مراد ما از آن ؛ اسکان گزینی و اسکان پذیری حضرت آدم علیه السلام و حضرت حوا سلام علیها و خانوادۀ بشری بر اساس شناخت و آگاهی و مطابق به آن شناخت و آگاهی زندگی کردن ؛ در زمین است .

هبوط آغاز تاریخ انسانی خانوادۀ بشر است که با مفاهیم شناخت توحیدی و جبر های اخلاقی ؛ حقوقی هم راه است و در اتصال با گذشتۀ تاریخی و زمانمندی که در عمومیت ارجاعی قابل درک و قهم است ؛ می باشد .

الله تبارک و تعالی از خصوصیت عمدۀ این زندگی در آیۀ مبارکۀ 24 سورۀ مبارکۀ الاعراف چنین آگاهی می دهد :

قَالَ ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ۬ۖ وَلَكُمۡ فِى ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرٌّ۬ وَمَتَـٰعٌ إِلَىٰ حِينٍ۬ (٢٤)

رمود: «(از مقام خويش،) فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما نسبت به بعض ديگر، دشمن خواهيد بود! (شيطان دشمن شماست، و شما دشمن او!) و براى شما در زمين، قرارگاه و وسيله بهره‏گيرى تا زمان معينى خواهد بود.» (24)

اگر در این آیۀ مبارکه بیشتر دقیق شویم و بر مفهوم دشمنی ترکیز کنیم در می یابیم که زندگی انسان سمت و سو و جهت های دارد که زمینۀ تبارز دشمنی ها اند که جمعاً به دو گونه قابل درک و فهم اند که عبارتند از :

1 ـ دشمنی های که بر خود خواهی ها و حذف دیگران ابتناء دارند و دیگران آنگاه امکان بودن در صحنه دارند که اثراتی در ابقاء داشته باشند که از آن می توان به صلح مصلحتی تعبیر کرد و این صلح مصلحتی در زمینه های قوت و ضعف و در مناسبات اشتراک منافع شکل می گیرد که بر قانون مندی های ضعیف استوار است و هر آن و هر لحظه شکننده است و فاقد روحیۀ ایثار و فداکاری است و از جانب دیگر حضور سازمان یافته در میدان نبرد یا تنازع بقاء است که قرار داد این صلح مصلحتی در طول تاریخ به خون دیگران نوشته شده است ؛ دیگرانی که با منافع دیگران ضدیت دارند .

2 ـ دشمنی های که بر پایۀ تضاد و تخاصم خیرات و شرور ابتناء دارند ؛ همان طوریکه خیرات بخشی از نظام خلقت اند ؛ شرور نیز بخشی از نظام خلقت اند و بین خیرات و شرور کشمکش دایمی وجود دارد و این است مفهوم تاریخی زندگی بشر در کرۀ زمین و در متن حوادث تاریخی .

یعنی اینکه انسان می خواهد بناء به خواست الله عزوجل ثابت سازد که موجود افضل اخلاقی است و شیطان بر اساس چلینجی که با الله عزوجل داده است می خواهد ثابت سازد که انسان فاقد هرگونه فضیلت و شرافت است و اینجاست که صحنه آرائی این دوشمنی با آنکه خون آلود است از جانب انسان اخلاقی و ارزشی ؛ قانون مند و بر موازین عدالت تنظیم شده که تلاشی است در جهت صلح پایدار ؛ صلحی که قانون مند است و مسلماً رفاه گستر است و آسایش را نصیب جامعۀ انسانی می سازد .

قبل از شناخت دشمنی در دو کتگوری ؛ ضروری است تا از انسان تعریف دقیق داشته باشیم و وقتی به تعریف دقیق از انسان دست یافتیم آنگاه می توانیم که روابط خصمانۀ انسان را در دو کتگوری تبیین و تشریح کنیم که این خود پایه و اساس است برای شناخت مفاهیم صلح و جنگ و از این جهت است که قبل از همه در مورد شناخت پدیده های صلح و جنگ ؛ ما به انسان شناسی اهمیت می دهیم و به آن اهتمام می ورزیم .

اگر بر تعریفی که از انسان در قرآن مجید و آحادیث نبوی «ص » شده توجه عمیق نمایم در می یابیم که انسان دارای دو نوع وجود یا اگزیستانس Existanceاست .

وجود یا اگزیستانس یعنی آنچه از خود بیرون می شود و خود را متجلی می سازد تا به درک و فهم آید یا به عبارۀ دیگر « قرار گرفتن بیرونی » است که به « تقرر ظهوری » ؛ « قیام ظهوری » و « قیام صدوری » نیز ترجمه شده است .

وقتیکه می گویم انسان دو نوع وجود دارد به این مفهوم است که :

الف ـ وجود روحی با ماهیت اخلاقی

ب ـ وجود جسمی با مجموع غرایز

وجود روحی انسان از عالم امر است و ظهورش در عرصۀ وجود با امر بودن و تحقق آن «کن فیکون » است و زمان مند نیست و از عدم به هست آمدن است در حالیکه وجود جسمی و غریزی انسان از عالم خلق است ؛ عالم خلق ؛ یعنی چیزی از چیزی ساخته شدن ؛ که تدرج و زمانمندی ؛ تکامل و ارتقاء را نشان می دهد .

آیات مبارکۀ متعددی در قرآن مجید بر وجود روحی انسان به حیث یک وجود مستقل دلالت دارند و هم چنان در احادیث پامبر « ص » احادیثی درین مورد وجود دارند که وجود روحی مستقل انسان را اثبات می کنندکه به گونۀ مثال از آن می توان چنین ذکر کرد :

آیۀ مبارکۀ 11 سورۀ مبارکۀ غافرمی فرماید :

قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَٱعۡتَرَفۡنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٍ۬ مِّن سَبِيلٍ۬ (١١)

آنها مى‏گويند: «پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى; اكنون به گناهان خود معترفيم; آيا راهى براى خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟» (11)

و هم چنان آیۀ مبارکۀ 172 سورۀ مبارکۀ الاعراف می فرماید :

وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِىٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَہُمۡ وَأَشۡہَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِہِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰۛ شَهِدۡنَآۛ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَـٰمَةِ إِنَّا ڪُنَّا عَنۡ هَـٰذَا غَـٰفِلِينَ (١٧٢)

و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت; و آنها را گواه بر خويشتن ساخت; (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مى‏دهيم!» (چنين كرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد: «ما از اين، غافل بوديم; (و از پيمان فطرى توحيد بى‏خبر مانديم)»! (172)

و هم چنان حدیث مبارک { کنت نبیاً و آدم بین الماء و تین } بیانگر اثبات وجود مستقل روحی انسان اند .

ارواح انسانی که قبل از وجود جسمی و غریزی انسان خلق شده اند و نسل در نسل در یک ترکیب حکیمانۀ الله عزوجل با وجود جسمی انسان یک جا می شوند ؛ آیه های مبارکۀ 12 ـ 14 سورۀ مبارکۀ المومنون آن را چنین بیان می دارند :

وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَـٰنَ مِن سُلَـٰلَةٍ۬ مِّن طِينٍ۬ (١٢) ثُمَّ جَعَلۡنَـٰهُ نُطۡفَةً۬ فِى قَرَارٍ۬ مَّكِينٍ۬ (١٣) ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةً۬ فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةً۬ فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَـٰمً۬ا فَكَسَوۡنَا ٱلۡعِظَـٰمَ لَحۡمً۬ا ثُمَّ أَنشَأۡنَـٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَۚ فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَـٰلِقِينَ (١٤)

و ما انسان را از عصاره‏اى از گل آفريديم; (12)

سپس او را نطفه‏اى در قرارگاه مطمئن ( رحم) قرار داديم; (13)

سپس نطفه را بصورت علقه ( خون بسته)، و علقه را بصورت مضغه ( چيزى شبيه گوشت جويده شده)، و مضغه را بصورت استخوانهايى درآورديم; و بر استخوانها گوشت پوشانديم; سپس آن را آفرينش تازه‏اى داديم; پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است! (14)

در آیۀ مبارکۀ 14 { ثم انشاء نه خلقاً ء اخر }مرحلۀ نو و متفاوت خلقت شاکلۀ انسانی است و این مرحله ایست که روح انسانی در جسم انسان دمیده می شود یعنی مرحلۀ یکجائی وجود روحی و جسمی انسان در یک ترکیب حکیمانه و خیلی ظریف .

هم چنان در حدیثی مبارک که حضرت عبدالله بن مسعود « رض » روایت می کند دوره های جنینی چنین تشریح شده اند :

دوره های نطفه ؛ علقه و مضغه هر کدام چهل روز « 40 روز » که جمعاً صدو بیست روز « 120 روز » یعنی چهارماه را در بر می گیرند و در خلقت بعدی اتصال ارواح انسانی است ؛ که از قبل خلق شده اند و بناء بر حدیث پیامبر « ص » به صورت « جنود مجنده » وجود دارند که به وسیلۀ فرشته به امر پروردگار عالم در جسم جنین دمیده می شوند و شاکلۀ انسانی با آگاهی های فطری شکل میگیرد زیرا که وجود روحی وجود آگاه است و انسانیت انسان منحصر به آن است .

از همین جهت است که در شریعت اسلامی ؛ سقط جنین بعد از چهار ماه بدون عذر معقول ممنوع است و ارتکاب آن قتل محسوب می شود .

پس Existance اگزسیتانس یا وجود روحی انسان با آگاهی های قبلی و پیشین و Existance جسمی با مجموعۀ غرایز انسانی در یک ترکیب واحد بنام انسان یا بشر از خود بیرون می شوند و یا اینکه خود را متجلی می سازند .

و در این ترکیب مشاهده می شود که انسانیت انسان ؛ جایگاه سه نوع نفس است که عبارتند از :

1 ـ نفس اماره به سؤ { اثبات کنندۀ وجود جسمی و غریزی انسان }

2 ـ نفس لوامه { اثبات کنندۀ وجود روحی مستقل انسان }

3 ـ نفس مطمئنه { اثبات کنندۀ وجود روحی مستقل انسان }

تجربۀ تاریخی زندگی انسانی نشان می دهد که همسوئی غرایز انسانی با آگاهی های فطری تعادل فردی و اجتماعی را سبب می گردد و عدم همسوئی غرایز انسانی با آگاهی های فطری ؛ زندگی انسانی را به افراط و تفریط می کشاند و از این جاست که ما می توانیم به تفکیک عمل انسانی به خوب و بد بپردازیم و آن را دسته بندی کنیم به گونۀ که اعمال زشت و بد از خواست های غریزی انسان صادر می شود و اعمال نیک از فطرت سالم انسان که همان وجود روحی انسان است پروانۀ صدور می یابد .

و این به این معنی است که انسان دوگونه از خود به سوی هستی بیرون می شود و در درک و فهم دیگر هستندگان هم سنخ و هم مرتبه متجلی می شود که حسب ذیل اند :

1 ـ بیرون شدن و تجلی فطری

2 ـ بیرون شدن یا تجلی غریزی

در بیرون شدن مورد اول یا تجلی فطری ؛ تعریف انسان اخلاقی ؛ ارزشی و قانونمند است که حیات و بقای غرایز را نیز در حالت تعادل ضمانت می کند و بر معیار های مشخصی ابتناء دارد .

و اما بیرون شدن یا تجلی غریزی انسان شباهت با دیگر حیوانات دارد که جهان من ؛ من و نفسی ؛ نفسی است و این بیرون شدن یا تجلی فاقد ارزش های اخلاقی ؛ و قانونمندی های معیاری برای زندگی انسانی است و اگر در برخی موارد قانونمندی های هم مشاهده می شود ؛ شکننده و نسبی است ؛ نه یایدار و دایمی .

دو صفتExistance که عبارتند از :

1 ـ اگزیستانسیل existenzielle

2 ـ اگزستانسیال existanziall

این دو صفت وجود ؛ در مورد انسان ؛ تجلی تصمیم و بودن بودنی انسان اند .

اگزیستانسیل بیانگر تصمیم چگونه بودن انسان است ؛ در حالیکه اگزیستانسیال بر اوصاف ذاتی انسان چون فهم ؛ گفتار و در جهان بودن مصداق دارد .

صلح خواهی و جنگجوئی دوگونه تصمیم یا دوگونه اگزیستنسیل انسان است که خواستگاه هردو با هم فرق دارد یا به عبارۀ دیگر ؛ خواستگاه صلح جوئی وجود روحی انسان است ؛ و خواستگاه تصمیم جنگجوئی ؛ وجود غریزی انسان است ؛ پس صلح در دنیای کثرت پهلو های زندگی انسانی ؛ با معیار های مشخص اخلاقی ؛ ارزشی و قانونی قابل تعریف است و پدیدۀ جنگ و وسعت ابعاد آن در غرایز انسانی و گستردگی خواست های آنها ماءوا و ماءمن دارد ؛ غرایزی که لگام گسیخته و غیر قانونمند اند ؛ جاه طلب و انحصار گر اند .

وقتی به تجربه های زندگی انسانی در مسیر پر فراز و نشیب تاریخ بشری نگاه کنیم در می یابیم که دو حالت گاهی از هم قابل تفکیک بوده اند و گاهی مشتبه و مخدوش و آن عبارتند از :

1 ـ تداوم جنگ ها و خونریزی ها و خانه ویرانی ها ؛ و گسترش سلطه و حاکمیت جاه طلبانه و انحصار گرانه ایجاب تجدید قوا و فرصت های نو را می کند و این جاست که بر تفاهمات زورگویانه و هژمونیک آرامشی صلح گونه برقرار می شود و این همان صلح کاذب است که زمینۀ تمام عیار جنگ های خونین است و زمانی است که چهره های خونریز تاریخ بر اجساد انسان ها رژه رفته اند .

2 ـ جهت برقراری ارزش های انسانی و حقظ کرامت انسانی و حاکمیت قانون ؛ جنگیدن گاهی یک امر اجتناب نا پذیر است ؛ با وجود اینکه این تصمیم انسان با خون نوشته می شود و اگزیستنسیل خون آلود است و اما در راه حفظ ارزش های انسانی و برقراری صلح جامعۀ انسانی است ؛ معقول و پذیرفتنی است .

اگر دقت بیشتر صورت نگیرد ؛ با نمود های متفاوت صلح و جنگ ؛ قضاوت انسان ها دچار احتلال می شود که این هم در برخی موارد می تواند عامل جنگ های خانمان سوز شود .

قرآن مجید ؛ این ضعف و ناتوانی انسان را در آیۀ مبارکۀ 216 سورۀ مبارکۀ البقره بیان می دارد :

كُتِبَ عَلَيۡڪُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ كُرۡهٌ۬ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡـًٔ۬ا وَهُوَ خَيۡرٌ۬ لَّڪُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡـًٔ۬ا وَهُوَ شَرٌّ۬ لَّكُمۡۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ (٢١٦)

جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد; در حالى كه برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خير شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است. و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانيد. (216)

آزادی تجلی شخصیت حقوقی انسان است و داشتن آن امکان رسیدن به تفاهم حقوقی و عقد قرار دادها و پیمان ها است ؛ و آزادی آنگاه چهره می گشاید که با پدیده های اسارت و اسارت زا تخاصم و دشمنی سازمان یافته صورت گیرد و این خود در جهت تعریف حقوقی افراد و جامعه یک حرکت سلبی ؛ حقوقی ؛ اورگانیک و سیاسی است که آزادی لگام گسیخته را که نافی شخصیت حقوقی انسان است ؛ صد می سازد و در برخی حالات جنگ های را که از نظر انسان گاهی کراهت بار است ؛ اجتناب ناپذیر می سازد .

صلح واقعی در گرو آزادی ؛ تفاهم حقوقی ؛ قرارداد ها و باقی ماندن بر سر عهود و پیمان ها است ؛ بدون آزادی ؛ تفاهم حقوقی ؛ عقد قراردادها و وفا به عهود و پیمان ها ؛ هرگز به صلح دسترسی نخواهیم یافت و بدون در نظر داشت آن ها ادعای صلح ؛ یک ادعای کذب و دروغ محض خواهد بود .

صلح عطیه و بخشش انسان به انسان نیست ؛ بلکه حق انسان است که در صلح زندگی بسر برد و به خاطر حفظ آن تا ایثارگری و فدا کردن جان حاضر باشد .

انسان که در وجود جسمی و غریزه ای موجود جنگ جو و پرخاشگر است و در وجود روحی صلح جو و رفاه گستر ؛ میتوان با تاءسیسات تعلیمی و تربیوی و تهاد های تصریح حقوقی و ساختار های سیاسی و مدنی تضاد و تخاصم وجود غریزه ای و روحی را بر طرف کرد و به صلح پایدار و دوام دار رسید و این همان تعقیب راه انبیاء و رسل « ع » و دیگر مصلحین و خیر خواهان بشر است .

پس دین مقدس اسلام برنامۀ وسیع هم در تئوری و هم در عمل در جهت ایجاد صلح و امنیت دارد ؛ دین مقدس اسلام بر آزادی و حقوق صحه می گذارد و همیشه بر ضد لگام گسیختگی و خشونت توده ها را بسیج کرده است و در کثرت اعتقادی جهانی ؛ با خصیصۀ توحیدی اش پرچم دار و علم بردار آزادی و حقوق انسانی است و از این جهت است که ما در یک مطالعۀ دقیق بر صلح وجنگ از نظر دین مقدس اسلام ترکیز می کنیم و زوایای مختلف پدیدۀ صلح و جنگ را از نظر دین مقدس اسلام مورد ارزیابی قرار میدهیم .

ادامه دارد

0 Kommentare: