تحلیل: کانون مطالعات دینی ؛ فلسفی ؛ اخلاقی ؛ حقوقی ؛ سیا سی و ساینسی
Dear viewers !!!
Please use FIREFOX Browser for a better prospect

پرسش و پاسخ 2

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی

پاسخ دهنده: داکتر حمدالله سعیدی

سوال: آيا مسح بالاى جراب جائز است وياخير؟

جواب: در مورد جواز وعدم جواز مسح بالاى جرابها علماى كرام سه نظر دارند:

نظر اول: سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ سعيد بن المسَيِّب، وسعيد بن جُبَير والحَسَن وعَطاء والنُّخَعِى، والأعْمش، وَابْنُ الْمُبَارَكِ وَالشَّافِعِيُّ وَأَحْمَدُ وَإِسْحَقُ و ابويوسف ومحمد وزفر: مسح بالاى جرابها را جائز ميدانند، ولوكه كلفت ودبل نبوده باشد.

چنانچه كه دوازده تن از اصحاب كرام مسح بالاى جراب را جائز ميدانند: وعبارت اند از: أبوبكر الصِّديق، عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَابْنُ مَسْعُودٍ وَابْنِ عَبَّاسٍ وَالْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ وَأَنَسُ بْنُ مَالِكٍ ، وعَمَّار بن ياسِر، وبلال، وَأَبُو أُمَامَةَ وَسَهْلُ بْنُ سَعْدٍ وَعَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ وابن أبى أوفى – رضى الله عنهم – (1).

واين گروه از علماى كرام به احاديث زير استدلال كرده اند:

أ : عَنْ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ – رضى الله عنه - قَالَ: [ تَوَضَّأَ النَّبِيُّ – صلى الله عليه وسلم - وَمَسَحَ عَلَى الْجَوْرَبَيْنِ وَالنَّعْلَيْنِ ] الترمذي و صَحِحه وأبوداود.

= مغيره بن شعبه –رضى الله عنه – ميگويد كه رسول الله – صلى الله عليه وسلم- وضوء كرد وبالاى دو جراب ودو كفش خود مسح كرد.

ــــــــــــــــ

(1) به عون المعبود شرح سنن ابى داود، ومجموع النووى 1/499 مراجعه نمائيد.

ب: عَنْ أَبِي مُوسَى الأَشْعَرِيِّ – رضى الله عنه - [ أَنْ النَّبِيِّ – صلى الله عليه وسلم - مَسَحَ عَلَى الْجَوْرَبَيْنِ ] أبوداود.

= ابوموسى اشعرى – رضى الله عنه - ميگويد: كه رسول الله – صلى الله عليه وسلم- بالاى دو جراب شان مسح كرد.

نظر دوم: ابوحنيفه وشافعى در يک قول و مالك در يک روايت ميگويند كه مسح بالاى جراب جائز نيست مگر اينكه جرابها داراى كف چرمى بوده باشد.

اين گروه از علما به حديث استدلال ميكنند كه البيهقى آنرا روايت كرده ميگويد: عن عبد الله بن كعب يقول: " رأيتُ علياً – رضى الله عنه- بال ثُمَّ مَسَحَ عَلَى الجَورَبَيْنِ والنَّعْلين " رواه البيهقى.

= عبدالله بن كعب ميگويد: من على – رضى الله عنه - را ديدم كه بول كرد وسپس بالاى دو جراب ودو كفش خود مسح كرد.

وخالد بن سعيد روايت ميكند: كه من ابو مسعود الأنصارى – رضى الله عنه - را ديدم كه بالاى دو جراب ودو كفش خود مسح كرد.

= و إسماعيـل بن رجاء از پدر خود روايت ميكند: كه من البراء بن عازب – رضى الله عنه - را ديدم كه بول كرد وسپس بالاى دو جراب ودو كفش خود مسح كرد، وپس از آن نماز خواند.

نظر سوم: مالك در يك قول خود وابوحنيفه در يك روايت ميگويند: كه

ن مسح بالاى جراب جائز نيست ولو كه كف آن چرمى بوده باشد(1).

ــــــــــــــــ

(1) الاستذكار.: لابن عبدالبر.

واستدلال شان بر اين است كه جراب موزه نيست، تا مسح بالاى آن جائز بوده باشد.

نظر راجح: ونظر راجح اين است كه مسح بالاى هر نوع جراب جائز است زيرا احاديث كه از اصحاب كرام روايت شده است، شكل ونوع جراب را تعين نكرده است، بلكه مطلق جراب را ذكر نموده است.

واختلاف فقهاء درينجا بر اساس مفهوم شان از جراب ميباشد، كه جراب چيست؟

يا به عبارت ديگر: چه چيز را ما جراب ميگوئيم؟ علماى كرام جراب را بعبارات مختلف تعريف كرده اند:

أ : الْجَوْرَب: لِفَافَةُ الرِّجْل: جراب عبارت از تكه ايست كه پاها را مى پوشاند(1).

ب: الْجَوْرَب مُعَرَّب: جراب لفظ عربى نيست، يعنى از زبان ديگرى به زبان عربى وارد گرديده است(2).

ج: الْجَوْرَب: لِفَافَة الْجِلْد وَهُوَ خُفّ مَعْرُوف مِنْ نَحْو السَّاق:

جراب: عبارت از پوش چرمى است كه به موزه شهـرت دارد وتا ساق پاها را مى پوشاند(3).

د: الْجَوْرَب: غِشَاء لِلْقَدَمِ مِنْ صُوف يُتَّخَذ لِلدِّفَاءِ وَهُوَ التَّسْخَان.

ـــــــــــــــــ

(1) الْقَامُوس المحيط.

(2) مختار الصِّحَاح.

(3) الطِّيبِيُّ.

جراب: عبارت از پاى پوش است كه از چرم ساخته ميشود، وبمنظور گرم كردن پاها مورد استفاده قرار ميگيرد(1).

هـ: الْخُفّ نَعْل مِنْ أَدَم يُغَطِّي الْكَعْبَيْنِ، وَالْجُرْمُوق أَكْبَرُ مِنْهُ يُلْبَس فَوْقه وَالْجَوْرَب أَكْبَرُ مِنْ الْجُرْمُوق: موزه: كفش است كه از چرم ساخته ميشود وتا بجلكها پا را ميپوشاند، وجرموق: بزرگتر از آن است كه بالاى موزه پوشيده ميشود، وجراب: بزرگتر از جرموق است كه بالاى آن پوشيده ميشود(2).

و: الْجَوْرَب خُفّ يُلْبَس عَلَى الْخُفّ إِلَى الْكَعْب لِلْبَرْدِ وَلِصِيَانَةِ الْخُفّ الأَسْفَل مِنْ الدَّرَن وَالْغُسَالَة: جراب: موزه ايست كه بالاى موزه پوشيده ميشود وتا بجلك پاها را ميپوشاند، وبمنظور گرمى پاها ونگهدارى موزۀ داخلى از چركى وپليدى پوشيده ميشود(3).

ز: الْجَوْرَب هُوَ الَّذِي يَلْبَسهُ أَهْل الْبِلاد الشَّامِيَّة الشَّدِيدَة الْبَرْد، وَهُوَ يُتَّخَذ مِنْ غَزْل الصُّوف الْمَفْتُول يُلْبَس فِي الْقَدَم إِلَى مَا فَوْق الْكَعْب:

جراب: عبارت از آن است كه باشندگان سرزمين شام آنرا ميپوشند، واز پشمِ بافته شده تهيه ميگردد، وپاها را تا بجلک ميپوشاند(4).

ــــــــــــــــ

(1) أَبُو بَكْر بْن الْعَرَبِيّ فِي عَارِضَة الأَحْوَذِيّ.

(2) الْقَاضِي الشَّوْكَانِيُّ فى شَرْح الْمُنْتَقَى.

(3) الشَّيْخ عَبْد الْحَقّ الدَّهْلَوِيّ فِي اللُّمَعَاتِ.

(4) الْعَلاَّمَة الْعَيْنِيّ مِنْ الأَئِمَّة الْحَنَفِيَّة.

از اين تعريف ها برملا ميگردد كه برخى ها جراب را موزه ميدانند، اما آنرا بزرگتر از موزه مى پندارند ....

برخيها: آنرا تا ساق پا ميدانند ..

برخى ها: جراب را موزه بالاى موزه ميدانند .. اما اختلاف نظر دارند كه آيا تنها از چرم است و يا از پشم وپنبه نيز ميباشد.

قاموس محيط آنرا پاى پوش دانسته است، اينكه اين پوش از چرم بوده باشد

ويا از پشم ويا پنبه بوده باشد ....

اما الطَّيبى والشوكانى آنرا از چرم دانسته اند...

چنانچه دهلوى نيز آنرا تنها از چرم ميداند ...

اما شَمْس الأَئِمَّة الْحُلْوَانِيّ، آنرا پنج نوع ميداند..

اين اختلاف نظر در تعريف جراب، بيانگر اين است كه شكل جراب از يكجا تا جاى ديگر فرق ميكرد، وهر شخصى براساس شكل كه رائج بود آنرا تعريف نموده است ....

برخى آنرا تنها از چرم ميدانند، وبرخى آنرا از پشم وپنبه نيز مشمارند(1).

اما در حديث كه در مورد مسح رسول الله – صلى الله عليه وسلم - بالاى جراب روايت شده است، شكل ويا وصف جراب بيان نگرديده است، لذا بالاى هر آنچه كه جراب ناميده ميشود، مسح جائز است، اعم از اينكه از چرم بوده باشد ويا از پشم وپنبه ونايلون ...... بوده باشد.

و" ابومقاتل سمرقندى " ميگـويد: " من ابوحنيفه را در مرض مرگ وى

ـــــــــــــــــــ

(1) العون المعبود.

زيارت كردم، ديدم كه آب خواست ووضوء كرد، ودر پاهاى شان جراب بود وبالاى جرابهاى خود مسح كرد، وآنگاه گفت: " من امروز عملِ را انجام دادم كه قبلاً آنرا انجام نمى دادم، من امروز بالاى جرابهاى خود مسح كردم در حاليكه كف آن چرم نيست " الترمذى.

شروط مسح بالاى جراب: برخى از اين شروط مورد اتفاق همه فقهاء است، وبرخى از آن مورد اختلاف ميباشد:

أ : اينكه جراب را به طهارت ووضو پوشيده باشد.

ب: اينكه جراب را به غصب نگرفته باشد.

ج: اينكه جراب از پوست سگ ويا خنـزير نبوده باشد.

د : اينكه جراب جاى فرض شستن پاها را بپوشاند، يعنى تا كعبين يا بجلك پاها بوده باشد.

ه : اينكه در مدت معين مسح گردد، كه براى مقيم (24) ساعت وبراى مسافر(72) ساعت ميباشد – والله أعلم.

 
**********

سوال: حديثِ را که در مورد آن صحابى كه بنا بمشورت همراهانش غسل كرد ووفات نمود، براى ما بنويسيد.

جواب: عَنْ جَابِرٍ – رضى الله عنه – قَالَ: خَرَجْنَا فِي سَفَرٍ فَأَصَابَ رَجُلًا مِنَّا حَجَرٌ فَشَجَّهُ فِي رَأْسِهِ ثُمَّ احْتَلَمَ فَسَأَلَ أَصْحَابَهُ فَقَالَ: هَلْ تَجِدُونَ لِي رُخْصَةً فِي التَّيَمُّمِ؟ فَقَالُوا: مَا نَجِدُ لَكَ رُخْصَةً وَأَنْتَ تَقْدِرُ عَلَى الْمَاءِ فَاغْتَسَلَ فَمَاتَ، فَلَمَّا قَدِمْنَا عَلَى النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - أُخْبِرَ بِذَلِكَ فَقَالَ: [ قَتَلُوهُ قَتَلَهُمْ اللَّهُ أَلَا سَأَلُوا إِذْ لَمْ يَعْلَمُوا فَإِنَّمَا شِفَاءُ الْعِيِّ السُّؤَالُ إِنَّمَا كَانَ يَكْفِيهِ أَنْ يَتَيَمَّمَ وَيَعْصِرَ أَوْ يَعْصِبَ ] أبوداود، ابن ماجة.

= جابر – رضى الله عنه - روايت ميكند كه ما در سفر بوديم ويک تن از همراهان ما بالاى سنگ افتاد وسر وى تركيد، وزخمى شد، ودر هنكام شب محتلم شد – وى را در شب شيطان بازى داد – از همراهان خود مشورت خواست كه چه بايد كرد؟ وگفت: آيا من ميتوانم تيمم كنم؟ همراهان وى گفتند: نخير چرا كه تو توانائى استعمال آب را دارى، پس بايد غسل كنى، آن شخص غسل كرد ودر نتيجه تب وبيمارى، وفات نمود، ووقتى حضور رسول الله – صلى الله عليه وسلم - آمديم و رويداد را براى شان حكايت كرديم، رسول الله – صلى الله عليه وسلم - گفت: وى را كشتند وهلاكش كردند، الله – عزوجل- آنها را بكشد، چرا نپرسيدند، وقتيكه نمى دانستند؟ آيا شفاى جهل ونادانى پرسان كردن نيست؟ براى وى كافى بود تا تيمم كند وجاى زخم را بپوشاند ويا بسته كند............ متن اين حديث را ابوداود وابن ماجه روايت كرده اند.

 
**********



سوال: حدیث را که در مورد پنج اساس اسلام گفته شده است، براى ما بنويسيد.

جواب: عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْـهُ - أَنَّ أَعْرَابِيًّا أَتَى النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – فَقَالَ: دُلَّنِي عَلَى عَمَلٍ إِذَا عَمِلْتُهُ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ قَالَ: [ تَعْبُدُ اللَّهَ لا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا، وَتُقِيمُ الصَّلاةَ الْمَكْتُوبَةَ، وَتُؤَدِّي الزَّكَاةَ الْمَفْرُوضَةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ ] قَالَ: " وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا أَزِيدُ عَلَى هَذَا" فَلَمَّا وَلَّى قَالَ النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -: [ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا ] البخارى، مسلم.

= ابوهريره - رَضِيَ اللَّهُ عَنْـهُ – ميگويد: يک تن از باديه نشينان نزد رسول الله – صلى الله عليه وسلم - آمد واز ايشان پرسيد تا وى را به عمل راهنمائى نمايد كه اگر آنرا انجام بدهم وارد بهشت گردم، رسول الله – صلى الله عليه وسلم - گفت: نمازهاى فرض پنجگانه را انجام بده، وزكات فرضى را بپرداز، وروزۀ رمضان را انجام بده، آن باديه نشين گفت: سوگند به ذات كه نفس من به يد او است، از اين بيشتر انجام نخواهم داد، وقتى برگشت رسول الله – صلى الله عليه وسلم - گفت: هركه ميخواهد به شخصى از اهل بهشت نظر كند، به اين شخص نظر نمايد.

ودر روايت ديگرى آمـده است: عن طَلْحَةَ بْنَ عُبَيْدِ اللَّهِ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْـهُ – يَقُولُ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فَإِذَا هُوَ يَسْأَلُهُ عَنْ الإِسْلامِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِي الْيَوْمِ وَاللَّيْلَةِ فَقَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهَا؟ قَالَ: لا إِلاَّ أَنْ تَطَّوَّعَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -: وَصِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ قَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهُ؟ قَالَ: لا إِلاَّ أَنْ تَطَّوَّعَ، قَالَ: وَذَكَرَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - الزَّكَاةَ قَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهَا؟ قَالَ: لا إِلاَّ أَنْ تَطَّوَّعَ، فَأَدْبَرَ الرَّجُلُ وَهُوَ يَقُولُ: وَاللَّهِ لا أَزِيدُ عَلَى هَذَا وَلا أَنْقُصُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -: أَفْلَحَ إِنْ صَدَقَ ] البخارى، مسلم.

= درين روايت اضافه گرديده كه هربار مى پرسيد، غير از آن بيشتر است؟ رسول الله – صلى الله عليه وسلم - براى وى ميگفت: نخير مگر اينكه نفل وتطوع بجا آورى ... ودر پايان وقتى آن شخص رفت، گفت: والله كه از اين مقدار زياد وكم نخواهم كرد، رسول الله – صلى الله عليه وسلم - گفت: پيروز گرديد اگر راستگو بوده باشد.



***********



سوال: لطفًا احاديث ودعاهاى را كه در اثناى احساس درد در بدن ويا احساس بيمارى ويا بالاى بيمار خوانده ميشود، براى ما بنويسيد.

جواب:  بدون ترديد كه هر آيت وهر سورۀ قرآن كريم كه بالاى مرض ويا مريض خوانده شود - إن شاء الله - كه از مرض ودرد شفا مى يابد، چـراكه الله - عزوجل- ميگويد: [ فيه شِفاء للنَّاس ] درين قرآن شفاى مردم ميباشد.

واحاديث كه درين مورد از رسول الله – صلى الله عليه وسلم - روايت است قرار زير ميباشد:

* عن أَبي عبد اللَّهِ عثمانَ بنِ العَاصِ – رضى الله عنه - أَنه شَكا إِلى رسول اللَّه – صلى الله عليه وسلم - وَجعاً يجِدُهُ في جَسدِهِ، فقال له رسول اللَّه – صلى الله عليه وسلم -: [ ضَعْ يَدَكَ عَلى الذي يَأْلَمُ مِن جَسَدِكَ وَقُلْ: بِسمِ اللَّهِ ثَلاثاً وَقُلْ سَبْعَ مَرَّاتٍ: أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللَّهِ وَقُدْرَتِهِ مِن شَرِّ مَا أَجِدُ وَأُحاذِرُ ] رواه مسلم.

= ابو عبد اللَّهِ عثمان بنِ العَاص – رضى الله عنه- نزد رسول الله – صلى الله عليه وسلم - از درد والم در جسم خود شكايت كرد، رسول الله – صلى الله عليه وسلم - براى وى گفت: دست خود را بالاى جاى كه احساس درد مينمائى بگذار، آنگاه سه بار " بسم الله " بگو، وهفت بار بگو: " أَعُـوذُ بِعِزَّةِ اللَّهِ وَقُدْرَتِهِ مِن شَرِّ مَا أَجِدُ وَأُحاذِرُ " به عزت وقدرت الهى از آنچه را كه احساس ميكنم ومى ترسم از الله - عزوجل- پناه مى خواهم.

دعا در حالت مرض:

* عن أَبي سعيد الخُدْرِيِّ وأَبي هريرة - رضيَ اللَّه عنهما - أَنهُما شَهِدَا على رسول اللَّه – صلى الله عليه وسلم - أَنه قال: [ مَنْ قال: " لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ واللَّهُ أَكْبَرُ صدَّقَهُ رَبُّهُ، فقال: لا إِله إِلاَّ أَنَا وأَنا أَكْبرُ، وَإِذَا قال: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وحْدهُ لا شَرِيكَ لَهُ، قال: يقول: لا إِله إِلا أَنَا وحْدِي لا شَرِيك لي وإذا قال: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الحَمْدُ، قال: لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا ليَ المُلْك وَلىَ الحَمْدُ، وإِذا قال: لا إله إِلاَّ اللَّهُ وَلا حَوْلَ ولا قَوَّةِ إِلاَّ بِاللَّهِ، قال لا إِله إِلاَّ أَنَا وَلا حَوْلَ ولا قوَّةَ إِلاَّ بي ] وَكانَ يقولُ: [ مَنْ قالهَا في مَرَضِهِ ثُمَّ مـاتَ لَمْ تَطْعَمْهُ النَّارُ ] الترمذي.

= ابوسعيد الخدرى وابوهريره – رضى الله عنهما – ميگوينـد: هركه بگويد:

" لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ واللَّهُ أَكْبَرُ " پروردگارش ويرا تصديق مينمايد وميگويد: معبود بر حق، به جز از من نيست، ومن اكبر وبزرگ هستم، وهركه بگويد: " لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وحْدهُ لا شَرِيكَ لَهُ " پروردگارش ميگويد: معبود بر حق، به جز از ذات يكتاى من نيست، ومن هيچ شريك وانباز ندارم وهركه بگـويد: " لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الحَمْدُ " پروردگارش ميگويد: معبود بر حق، به جز از ذات يكتاى من نيست ومُلك وثنا وستايش، همه از آن من است، وهركه بگويد: " لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَلا حَوْلَ ولا قَوَّةِ إِلاَّ بِاللَّهِ " پروردگارش ميگويد: معبود بـر حق به جـز از ذات يكتاى من نيست وقدرت وتونائى، يكسر از آن من است.

ورسول الله – صلى الله عليه وسلم - ميگفت: هركه در اثناى بيمارى خود اين دعا را بخواند ودر آن مرض وفات نمايد، آتش دوزخ را نميچشد.

دعا هنگام بيمار پرسى:

* وعن سعدِ بن أَبي وَقَّاصٍ – رضى الله عنه - قال: عَـادَني رسول اللَّه – صلى الله عليه وسلم - فقـال: [ اللَّهُـمَّ اشْفِ سعْـداً، اللَّهُمَّ اشْفِ سَعْداً اللَّهُمْ اشْفِ سَعداً ] رواه مسلم.

= سعدِ بن أَبي وَقَّاصٍ – رضى الله عنه- ميگويد: كه رسول الله – صلى الله عليه وسلم - به بيمار پرسى من آمد وگفت: الهى! سعـد را شفـا، بخش الهى! سعد را شفـا، بخش الهى! سعد را شفا، بخش.

* وعن ابن عباسٍ - رضي اللَّه عنهما -عن النبـيِّ – صلى الله عليه وسلم - قال: [ مَنْ عَادَ مَرِيضاً لَمْ يَحْضُرْهُ أَجَلُهُ، فقالَ عِنْدَهُ سَبْعَ مَرَّات: " أَسْأَلُ اللَّهَ الْعَظِيمَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ أَنْ يَشفِيَك " إِلاَّ عَافَاهُ اللَّه مِنْ ذلكَ المَرَضِ ].

= ابن عباسٍ - رضي اللَّه عنهما – ميگويد: هركه به بيمار پرسى مـريض رفت، وهنوز اجل وى فرا نرسيده بود، وهفت بار گفت: " أَسْأَلُ اللَّهَ الْعَظِيمَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ أَنْ يَشفِيَكَ " از بارگاه الله عظيم ورب عرش عظيم مسئلت مينمايم تا ترا شفا بخشد، الله - عزوجل- وى را از آن بيمارى شفا مى بخشد.



*********



0 Kommentare: